377

مامان و بابام بعضی موقع ها یه چیزایی میگن که وقتی میشنومشون میخوام خودمو از یه جایی پرت کنم پایین

چون خودشون نمیدونن که این حرفایی که پشت سر بچه ی مردم میزنن داره سر خودشون میاد چون دختر خودشون که توی خونه ی خودشون بزرگ شده همون عقاید اون بچه های مردمو داره و اگه ازشون دور بمونه شاید تمام این ویژگی های به اصطلاح مثبتش رو دور بریزه و بشه یه ادم جدید

نمیدونن که با این حرفاشون دارن حالشو بدتر میکنن چون میدونه هیچ وقت نمیتونه رضایتشون رو جلب کنه و این محبتی که الان بهش دارن شرطیه و اگه کوچکترین "خطا"یی بکنه روزگارش سیاه میشه چون نه خانواده و نه فامیل ظرفیت تغییر و پذیرفتن عقاید متفاوت رو ندارن چون غلط میکنه که فلان کارو بکنه چون خدا عمرا همچین ادمیو دوست داشه باشه و صد در صد جهنم منتظرشه

چرا یه ادم دیگرو به دنیا میارید وقتی نمیتونید اونجوری که هست بپذیریدش؟ چرا باید همه ی چیزی که به اون بچه میدین با منت باشه؟چرا فکر میکنید ادم با همون افکار 8-9 سالگیش میمونه و اصلا تغییر نمیکنه؟ چرا واقعا؟؟


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها